1.06.2006

تمنايم چنين باشد:
كه يكشب مست و بي پروا درون كلبهء تاريك من
چون ماه گردون پرتو افشاني
كه تا گردم رها از رنج هستي وز غم دنيا
سراپاي وجودم از لهيب آتش وصلت بسوزاني
بدانسان كز لهيبش نعره ها از سينه بر آرم
نفسهاي من و تو در هم آميزد
زچشمان من و تو اشك از شوق و هوس ريزد.